دنیا آخرین نفس هایش را می کشد

قیمت اکسیژن بالاست

و ریه های من

انباشته از تراکم خفگی ست
جغرافیا دیگر کش نمی آید

و تاریخ

در قبض و بسط مردد است

حس چشایی ندارم

طعم گس قهوه» را نمی فهمم

و سیب» برایم واژه ای خنثاست

نرون هایم را انگار سوزانده اند با اسید

رسیده ام به نقطه ی صفر احساسی
و در قاموس ذهن بی رنگم

درد با بی خیالی برابر است.

عین دکارت، شک می کنم در زندگی

اما نیستم»

نمی دانم چند دسی بل را می توانم بشنوم

دیگر از ذره بین هم کاری بر نمی آید

برای چشمهایی که زل زده اند به واژه بستن»

 

دنیا آخرین نفس هایش را می کشد

قلبم مرگ پمپاژ می کند

تومور آرزوهایم بدخیم شده است

و امیدم به سمت منهای بی نهایت میل می کند

من هیچ چیز را دوست ندارم

من به هیچ چیز اشتها ندارم

هیچکس اینجا نیست

نشسته ام وسط برگ های خشک

مشت مشت خاک بر می دارم

و قبری می کنم برای خودم

من افتاده ام وسط یک جنگل زمستانی

من مرده ام

.

چه خنده دار!

کسی می خواهد به من تنفس مصنوعی بدهد!

مرا پس از مرگم به باد بسپارید، که با خودش ببرد دردهایم را...

نمی ,ام ,ندارم ,بی ,مشت ,آید ,را می ,ام وسط ,می کند ,نمی آید ,دنیا آخرین

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه بازاریابی دیجیتال ایران دانشنامه دفاعی شکل شهرهای اسلامی heyvafamily کارویس همکاری در فروش لوازم خانگی کیف و کفش و پوشاک لباس جهت ثبت نام روی عکس کلیک کنید. سیستم گرمایش از کف ارز دیجیتال گروه فرهنگی تبلیغی رهروان ثقلین دارالولایه سیستان فروشگاه دوربین مداربسته